عروسک بازی لاله ..

ساخت وبلاگ
                 1335714981174278_large

خونه شلوغه :) همه چیز به هم ریختست ! در میان وسواس پرنظم لاله ی قبلا این بهت برانگیزه که من بین اینهمه اسباب بازی و عروسک و خورده بیسکوییت نشستمو لبخند میزنم ! خونه پر از صدای عروسکاست .. عروسک کوچولوی من رقصان و شاد از این اتاق به اون اتاق میدوه شادی میکنه هیاهو میکنه و منو غرق لذتی وصف نشدنی میکنه .. مستم از اتفاقهای اخیر .. سالگردهای باشکوه .. ماهگرد دردونه که بیست و هفت تا آرزوی کوچولو براش کردم .. بیست و هفت ماهگی من هم رسیده انگار ! من هم سرشارم از واژه های جدید ! جمله های تازه میسازم و کاربردهای جدید کلمه ها در جمله های تازه شگفت زدم میکنه .. شیرین زبونیای دخترکم دیوانم میکنه .. اینقدر مست رفتارشم که هیچ چیزی برام مهمتر از این تصاویر نیست .. نمی خوام حتی یه کلمشو یه عکس العملشو یه نگاهشو از دست بدم . زندگی ادامه داره . من یه بار دیگه شمع تولد فوت کردم .. و توی بحران عجیب سی و چند سالگی به مسائل واقعا جور دیگه ای نگاه میکنم ..

من مشغول عروسک بازیم .. با عروسک خوشگلی که هدیه ی خداونده .. عروسکمو بغل میکنم .. فشار میدم ! میبوسم .. توی موهای ابریشمیش نفس میکشم .. موهاشو شونه میزنم .. توی موهاش گل میزنم .. اونو روی پام میزارمو براش لالایی میخونم . وقتی خواب میره لحظه های طولانی بهش نگاه میکنمو قربون صدقش میرم .. بعضی وقتا عصبانی میشم ! داد میزنم :( و بعد برای جبران کار بدم هزار کار دیگه میکنم تا تلافی کنم هرچند فرشته کوچولوم زود میبخشه ولی من ...

مادرانه هام قشنگن .. خیلی خیلی قشنگ .. و همسرانه هام باشکوهن.. خیلی خیلی باشکوه .. دوست داشتنم یه جور دیگه شده .. یه عمق بی نهایت گرفته .. یه زیبایی شگفت انگیز .. یه معجزه توی قلبم اتفاق افتاده ..

تصمیمهای جدیدمون در حال اجران .. توی فرصتی که به خودمون دادیم قول دادیم همه چیزو با برنامه پیش ببریم تا آینده ای قشنگ برای خودمون درست کنیم .. به خدا توکل کردیم و به بازوی همدیگه دخیل بستیم .. و قول دادیم که سه تایی جمعمون جمع باشه ..

دلمو از نفرت خالی کردم .. هر روز که میگذره فقط عشق و عشق به قلبم تزریق میکنم .. هر روز با مامان حرف میزنم .. با بهار .. با نهال .. با داداشی .. هر روز به هر کس که میرسم لبخند میزنمو بهش انرژی خوب میدم .. من باید توی تبادل انرژیهای خوب پیشقدم باشم تا دنیا با من از سر صلح و آشتی دربیاد ..

امروز آبگوشت درست کردم :) این یکی از لذت بخش ترین کارهاییه که میشه برای ناهار انجام داد .. مخصوصا بعد از خوردن ناهار که دور دهن فرشته کوچولوم نارنجی میشه :) و چشماش سنگین از خواب :))

سالگرد اولین بوسه هم گذشت .. با بوسه هایی سرشار و پیاپی و یادآوری هزار باره ی اون روز ..

آماده ی سفریم .. البته هنوز شاید .. شهریور و موسم دیدار با اقوام همسر ! مشهد .. ما داریم میاییم ...

در طول نوشتن این پست نمیدونم چند بار بلند شدم .. شایلی خانم توی تختش نشسته و هی دستور میده :) اینو میخواد اونو میخواد .. الان دلم میخواست میشد عکس تختشو میذاشتم که جای خودش به زور میشه :)

من خوبم و حال دلم خوبه .. باید خوب باشم .. یه دخترک پرانرژی دارم که اصلا حال بد من براش معنی نداره .. باید همیشه سرحال پر انرژی و آماده ی ارائه خدمات باشم .. الهی که حال دل همه ی شما خوب باشه ..

آه که چقدر دلم برای نوشتن تنگ میشه .. 

+ شایلی همین الان گفت " مامان دستت طلا " و قنده که هی توی دل من آب میشه :) 

دعای لاله :

برای الهه ی عزیزم که تصادف کرده و عمل سنگینی انجام داده و الان درد زیادی داره .. برای شفاش . برای اینکه عملش نتیجه ی خوبی داشته باشه . برای اینکه دردش کم شه .. اگه از دلت گذشت براش دعا کن ..

لاله نوشت :

هر صبح قبل از اینکه سر از بالشت برداری .. اصلا قبل از اینکه چشماتو باز کنی .. لبخند بزن .. به یه حس خوب اجازه بده بره توی تمام تنت .. اگه سرحال و پرانرژی بلند شی تمام روز میتونی حال خوبتو زیادتر کنی و به دیگران هم منتقل کنی .. امتحان کن ..

عاشقانه درآغوشم گیر ......
ما را در سایت عاشقانه درآغوشم گیر ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0laleh55421a بازدید : 290 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 15:29