یه روزمرگی قشنگ ..

ساخت وبلاگ
                      http://s6.picofile.com/file/8250071284/fingernails_photos_zoom.jpg

از خواب بیدار شدیم . ساعت 7 و 45 دقیقست ! خیلی خوابیدیم !! ساعت خواب فرشته کوچولوم یه کم تغییر کرده . آخه شبا خیلی دیر میخوابه و اینه که صبا یه کم بیشتر میخوابه . مرد خستمون از راه میرسه . آخه شب کاریم . بعد از بازی بوسه و بغل بابایی خسته رو میفرستیم بخوابه و خودمون صبحمونو شروع میکنیم . مامان مشغول صبحانه دادن به فرشته کوچولوم میشنو من مشغول کارای روزمره میشم . اینقدر دور خودم میچرخم که نمیفهمم کی ظهر شده . ناهار درست میکنم . ظرفای دیشبو میشورم . گازو تمیز میکنم . کف آشپزخونه رو جارو میزنم . ماشین لباسشویی رو روشن میکنم تا لباسای فرشته کوچولومونو بشورم . اسباب بازیای شایلی رو جمع میکنمو میزارم توی کابینت ! آخه قالبا سبدا قابلمه های کوچولو و قاشقای مرباخوری اسباب بازیای توی آشپزخونه ی عروسک رقصونمون شده :) میخوام ناهارو بکشم که یادم میاد لباسا توی ماشین شسته شدن و منتظر پهن شدنن . عاشق این قسمتم که در تراسو باز کنمو لباسای کوچولو کوچولو رو دونه دونه پهن کنم روی بند .. اولین نگاهم به تراس روبروییه که اونم امروز پر از لباسای کوچولوئه . بی اراده لبخند میزنم .

ناهار میخوریم . فرشته کوچولومون خوابش میاد . هنوز عاشق کریرشه . جاش تنگه توش ولی بازم اونجارو دوست داره و با آرامش خواب میره . میخوابونمشو خودم آروم میرم تا به کارام برسم . این روزا حالو هوای قشنگی دارم . نزدیک تولد دو سالگی الماس کوچولومونه و من با اشتیاقی وصف نشدنی دارم تند تند کارایی که میتونه به بهتر شدن جشن کوچولوی تولدش کمک کنه رو انجام میدم . خیلی خوبه . تازه دارم به خودمم هم میرسم . ناخنام یه کوچولو بلند شدن . هنوزم میترسم آسیبی به پوست نازک دخترکم بزنم ولی برای تولدش دوست دارم یه مامان لاله ی به خودش رسیده باشم :)

حالو هوای عاشقانه ها عالیست . عالی . دوباره به اوج رسیدیم . دوباره همدیگرو پیدا کردیم . انگار یه عمر از هم دور بودیم و حالا دوباره مثل آهن ربا همدیگرو جذب میکنیم . از هر فرصتی برای با هم بودن استفاده میکنیم . این تجربه هم مثل بقیه ی تجربه های این روزا شیرین و شگفت انگیزه !

دردونه با شیر خداحافظی کرده .. نمیتونم اندازه ی سخت بودن اون روزا و شبا رو برای هیچکس بگم . دو شبانه روز تبو لرز داشتم . خیلی سخت بود .. الان 27 روزه که فرشته کوچولومون توی ترک کامله .. و ما به مرحله ی بعدی رسیدیم که خداحافظی با پمپرزه .. هر شبی که بدون اتفاق ! بگذره یه برچسب خوشگل توی کارتش میچسبونم و این اولین هیجان صبحمون میشه ..

و مرحله ی بعد جدا شدن اتاق خوابامونه .. نمیدونم اصلا میشه یا نه .. .. .. ..

دردونه بیدار میشه . با هم توی آشپزخونه از توی کشوی خوراکیا سورپرایز پیدا میکنیم . شایلی روی صندلی میشینه و من در تراسو باز میکنم . باز اولین نگاهم به تراس روبروئه . لباسای کوچولو هنوز روی بند توی باد تکون میخورن . لبخند میزنم و آهسته آهسته لباسای خوشبوی دخترکمو از روی بند جمع میکنم . برمیگردمو دوباره مشغول کارهایی میشم که با وجود تکراری بودن تازه ان !

یه شام رمانتیک! یه لبخند فوق العاده ! و یک استقبال عاشقانه از مردی که خسته از اضافه کاره !

+این پست طی چند مرحله نوشته شده !

دعای لاله :

شیرین . م

تینا

الی

سیده لیلا

نرگسی

شیرین شیرین

ستاره

لاله نوشت :

چرا وقتی میدونیم یه حرف میتونه یه روز کسی رو خراب کنه به زبون میاریم ؟ چرا فکر میکنیم اگه به حرفی که میزنیم فکر کنیم یعنی حاضر جواب نیستیم ؟ اصلا چرا فکر میکنیم حاضر جواب بودن خوبه ؟ ما نسبت به همدیگه مسئولیم . نسبت به خودمون بیشتر از بقیه . اگه بدونیم که این قدرت کلام چقدر زیاده و میتونه چقدر زندگی آدمارو تحت تاثیر قرار بده یه کم توی انتخاب کلمات بیشتر دقت میکردیم ..

عاشقانه درآغوشم گیر ......
ما را در سایت عاشقانه درآغوشم گیر ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0laleh55421a بازدید : 267 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 15:30